علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

دل شکسته

با دلى شکسته و سرد
پُر ِ از غربت ِیک درد 
مثل اون گلى که برگات 
فکر ِپاییزو نمى کرد 
چه غریبى و شکسته 
اینقدر صبور و ساده 
کى تورو گرفته از من 
چشمتو به غصه داده 
اگه مى شد که مى موندى 
حتى یک لحظه ى کوتاه 
نمى ذاشتم همه عمرت 
بِگذره به گریه و آه 
اگه راه ِسرنوشتو، جاده اى جدا نمى کرد
دیگه یک شکسته از ما، خودشو فنا نمى کرد
حتى مرگ تولدى بود، مثل ِآغاز ِ یه میلاد
هر نفس همیشگى بود، تن به خودمرگى نمى داد
شاید امروز بغض ِاین درد، تو صدات ضجّه نمى زد ...  

موج دریای غریبی توچشات موج نمی زد 

فصل این کتاب کهنه شاید اصلا وا نمی شد 

یکی از من و تو  هرگز تو خودش فنا نمی شد

وقت رفتن

من از تو مینویسم کلام تازه ای
تو از من می نویسی که پر آوازه ای

رسیده وقت رفتن نشسته تو چشمام 
سکوت مبهم تو شکسته تو صدام

برای کوچه آخر تو همراه منی 
برای دل بریدن دلیل رفتنی

می مونه کنج سینم هوای انتظار 
میخونم شعر رفتن تا برگرده بهار 

تو دریای نگاهت شکسته قایقم
تو دنیای بزرگت غریبی عاشقم 

برای شعر خوب تو می خونم
مسافر وقت رفتن خدا حافظ بگو 

تو کوله بار عشقی سفر تا راه دور
که زیر سایه بون تو می مونم

سفر تا انتها تو هم با من بیا
تویی همراه من تموم لحظه ها

تو تنها عاشقی برای قصه ها
بیا با من بمون تو نزد جاده ها

که مقصد منتظر برای ما
سکوت و میشکنه صدای ما 2

من ازتو می نویسم ....................
..............................................
..............................................
..............................................
...................................صدای ما

شعر تلخ رفتن

 کام تلخ ... گاه رفتن

وقت رفتن تلخ کامم من

از برت کی می توان رفتن

جز به تلخی ای دلت میهن...

موطنم را کی رها سازم

جز به تلخی جز به نافرجامی جانم

من وطنخواهم..وطن را کی رها سازم

تلخ کامم گر بگوئی رو ....

تلخ کامم گر شنوده  رفته ای از نو

ای مرا همدم ...مرا همراه

بمان تا تلخی کامم به شیرین کامیت

شهدی بیافزائیم....

شعر فصل زبان حال نی :

بشنو از نی چون حکایت ها کند

از سر ببریده ای هر دم حکایت ها می کند

بشنو از نی چون شکایت ها کند

وز لب خشکیده ای هر دم حکایت ها کند

بشنو از نی در ره دلدادگی

در زه دلدادگی فرزانگی

بشنو از نی آن به غایت راستین

حامل راس حسین اندر زمین

بشنو از نی از زمین کربلا

ناله و نفرین و آه و نینوا

بشنو از نی چون حکایت ها کند

از بدی های زمین هر دم شکایت ها کند

بشنو از نی از زبان اهل دل

راستگویان در سرای اهل دل

بشنو از نی واقعه از کربلا

کاروان کی میرسد در نینوا ؟

بشنو از نی ، آن زمان سلطان حسین

بی بدن قرآن قرائت می کند راس الحسین

می ترسم

شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت.

ارنستو چهگوارا
من زندگی را دوست دارم، ولی از زندگی دوباره میترسم
دین را دوست دارم ولی از کشیش ها میترسم
من قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها میترسم
سلام را دوست دارم، ولی از زبانم میترسم
من میترسم پس هستم
این چنین میگذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم ولی از روزگار میترسم