علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

اخرین ترانه من

بازیچه ی شبهای من
امشب چرا غرق غمی؟
از من جدایی رو نخواه
وقتی اسیر قلبمی
از من جدایی رو نخواه
وقتی که با تو ، ما شدم
وقتی که مرز عشق من
جا میشه از تو ، تا خودم
وقتی که امید منی
با من نگو از فاصله
از من جدایی رو نخواه
فکر جدایی باطله
از من جدایی رو نخواه
غم تو دلم سرتاسره
وقتی که میگه حس دل
شاید بشه ، فردا نره
وقتی میون ماجرا
احساس تو بُر میخوره
ازمن جدایی رو نخواه
اشکای من ســُر میخوره
از من جدایی رو نخواه
وقتی هنوزم سرد ِ را (راه)

وقتی که حس عاشقی

تو لحظه هامو کرده جا


وقتی که حس پرزدن

تو فکر تو کرده کمین

از من جدایی رو نخواه

با من بمون تنها همین


از من جدایی رو نخواه

وقتی شدی رویای من

احساسمو احساس کن

تو جای من من جای تو


وقتی که این دلتنگیا

بازی شبهای منه

از من جدایی رو نخواه

از من بگو جای همه


از من جدایی رو نخواه

وقتی که یادت با منه

وقتی که لبریز توام

وقتی نگاهت یادمه


لحظه جدایی ما

لحظه جدایی ما لرزشی بود تو دلامون
وحشت از جدایی ما خنجری تو سینه هامون
لحظه جدایی ما بانگاه دل پرخون
دوتا چشم خیره به هم بود چشمای گریون ومحزون
لحظه جدایی ما همه چی زیر سوال رفت
حتی این دلم نفهمید ازکجا اومد چرا رفت
لحظه جدایی ما شده پایان خوشی هام
توئ رویام تورو خواستم که توهم رفتی با رویاهام
لحظه جدایی ما این جهان پراز تعجب
نمیدید هیچکس تو خوابش که بشیم لحظه ای بی هم
لحظه سخت جدایی بغض تلخی توگلوم بود
تادیدم اشکات فروریخت بغض من زودی ...

جدایی..

خیلی وقته ننوشتم
دلم می خواد بنویسم
بنویسم از جدایی
از غرور و بی وفایی
بنویسم از یه قصه
قصه ی تلخ جدایی
جدایی مثل یه جنگه
جنگ بودن و نبودن
بودن و غصه نخوردن
بودن و همیشه بودن
اما قصه چیز دیگه است
قصه درد و غم و غصه است
اما ما هستیمو قصه
مال چیزهای ندیدست
ما دو تا که خوب می دونیم
دلامون دوتا پرنده ست
پس چرا ، چرا جدایی
من نمی خوام که جدایی
مثل یک رنگ سیاهی
سایه سار زندگی شه
حاصل یه عمر موندن
فدای یه سادگی شه
تو می دونی که جدایی
یعنی اند بی وفایی

هجران

خلوت گزیده ام من،ای داد از این جدایی
اشکم روان به دامن،فریاد از این جدایی
تا کی ز دوری او چون شمع ها بسوزم
ویرانه های غم شد آباد از این جدایی
در هجر یار آخر جانم رسیده بر لب
یک دم نگشته جانم دلشاد از این جدایی
یا رب چرا ز وصلش بهرم نشد نصیبی
هرگز ندیده ام جز، بیداد از این جدایی
زنجیر قهر یارم بر پای خسته ی دل
ای کاش می نمودم آزاد از این جدایی

جدایی

بسی لیلی و مجنون دارد جدایی
بسی دل پر ز خون دارد جدایی
عاشق یک آرزو دارد جدایی
ولی بسیار عاشق دارد جدایی
بغض ُ گریه های شبانه دارد جدایی
عشق و معشوق و عاشق دارد جدایی
غم و بی قراری ها را دارد جدایی
تو و خاطره ها را دارد جدایی
بی تو و با یادت ماندن را دارد جدایی
بین ما فاصله انداختن را دارد جدایی
در فراق یار بودن را دارد جدایی
پشت دیوار آرزو مردن را دارد جدایی
نوای کجایی یار کجایی یار دارد جدایی
امان از جدایی امان از جدایی دارد جدایی ...