علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

علمی ، فرهنگی ، هنری

هر چه می خواهید بیابید

باید بروم

رفتن نیست باید برویم

باید رفت

خیلی ساده . خیلی زود

از کجا به کجا...!

هیچکس نمی داند

و من هم پوچم و بیهوده

و شقایق ها همه مرده اند

من مانده ام و زندگی

و باید رفت

خیلی ساده. سر به زیر
سهیلا آفلاین است  پاسخ با نقل قول

دوست دارم برم

دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید 
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسى باران بروم
آسمان گفته که پا روى پرم نگذارید
این قدر آینه ها را به رخ من نکشید
این قدر داغ جنون بر جگرم نگذارید
آخرین حرف من این است، زمینى نشوید
فقط از حال زمین بى خبرم نگذارید...

شعر و اس ام اس روز تاسوعا ۹۰

tasooa اس ام اس روز تاسوعا ۹۰

جانم فدای نام زیبایت، ابوالفضل
قربان زخم چشم بینایت، ابولفضل
گر من به چای القمه بودم، زِ حسرت
هر آن بخشکیدم برآن روزت ابولفضل

تاسوعا روز قمر بنی هاشم تسلیت باد

.
.
.
نام علمدار سپه آید به گوشم
انگار من عمری به او حلقه به گوشم
جانم بلرزد هر می گوید «ابوالفضل»
سرّی ست خود بنهاده در اعماق گوشم

ایام سوگواری تسلیت باد

.
.
.

نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو

عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است

هر چه داریم همه از کرَم عباس است

خلقت جنت حق لطف کرم عباس است

.
.
.
یا ابوالفضل :
آموخته ایم از تو وفاداری را
خون تو نوشت معنی یاری را
ای کاش که آب کربلا می آموخت
آن روز زچشمت آبرو داری را …

.
.
.
به یکتایی قسم یکتا است عباس

امیر کشور دلها است عباس

اگر چه زاده ام البنین است

و لیکن مادرش زهرا است عباس

.
.
.

بقیه اس ام اس ها مخصوص تاسوعاو شهادت حضرت ابوالفضل در ادامه مطلب

یادم زوفای اشجع الناس اید

وز چشم ترم سوده ی الماس اید

اید به جهان اگر اگر حسین دگری

هیهات برادری چو عباس اید

.
.
.

ای قدوقامت تو معنی قدقامت من ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم

کربلا کعبه عشق است منم دراحرام شددراین قبله عشاق دوتاتقسیرم

دست من خوردبه ابی که نصیب تو نشد چشم من دیددراین اب روان تصویرم

باید این دیده ودستها بدهم قربانی تاکه تکمیل شود حج من وتقدیرم

.
.
.
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کنددر دل هر عاشقی عباس مأوا می کندهر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند

.
.
.
دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون ای دل محرم اومد از راه
بخون اجر تو با عباس بی دست

.
.
.
دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است

.
.
.
عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی
عباس آوای غزل خوانی مهدی
درک محرم کرده ای دانی چه گویم
عباس یعنی اوج مهمانی مهدی

.
.
.
کربلا لبریز عطر یاس شد . نوبت جانبازی عباس شد

.
.
.

دانی از چه رو گاه گاه آید زلزله
چون زمین هم میکند با نام زینب هلهله
دانی از چه رو گاه گاه توفان میشود
صحنه جنگیدن عباس اکران میشود

.
.
.

ایمان ووفا سایه ی بالای تو بود ایثار علی (ع)نقش به سیمای تو بودگر لب نزدی به اب دریا عباس(ع) دریای ادب میان لبهای تو بود

.
.
.

عباس لوای هفت افراشته است

وین راز به خون خویش بنگاشته است

او پرچم انقلاب عاشورا را

با دست بریده اش بپا داشته است

.
.
.

با خدا عباس وقتی دست داد . . . هر دو دست خویش را از دست داد

.
.
.
آهای عطر گل یاس آهای خدای احساس – تموم زندگیم فدای یک نگاه عباس
.
.
.

دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون ای دل محرم اومد از راه
بخون اجر تو با عباس بی دست

.
.
.

دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است
قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است
سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیبای اباصالح و عباس یکی است

.
.
.

دریا تمام سوز لبش را به آب داد
صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد

مردی سوار اسب بهب دیا سلام کرد
باران نیزه بود که او ار جواب داد

.
.
.

همچو باران که شبی شعله به دریا زده است

لشکر دشمن از اندام …. جا زده است

.
.
.
.
.

شعر در وصف حضرت ابولفضل (ع)

همچو شیری است که از بیشه به دور افتاده

همچو مردی که به پاهاش غرور افتاده

شان قرآن زده از روی غرض میخواند

این پسر کیست که این گونه رجز میخواند

از در و پنجره آوازه ی غم میریزد

تن عصیان زده خاک به هم میریزد

پشت در پشت زمین از هیجان می لرزد

زیر پاهای پسر کل جهان می لرزد

پسر از بهت تماشای پدر آمده است

نیزه برداشته و جای پدر آمده است

آسمان را به تحیر زده از رد خودش

همچو سیبی به دو نیم آمده از جد خودش

نیزه برداشته دنبال سپر می گردد

می رود تا وسط دشمن و بر می گردد

نیزه برداشت که درسی به سیاهی بدهد

بنویسند که تاریخ گواهی بدهد

فکر شولا و ردا و سر عمامه نبود

نیزه برداشت ولی فکر امان نامه نبود

شاه در خیمه دو بازوی سپر را بوسید

همچو مولا که گلوگاه پدر را بوسید

همچو باران که شبی شعله به دریا زده است

لشکر دشمن از اندام …. جا زده است

همچو شیری است که از بیشه به دور افتاده

همچو مردی که به پاهاش غرور افتاده

شان قرآن زده از روی غرض میخواند

این پسر کیست که این گونه رجز میخواند

از در و پنجره آوازه ی غم میریزد

تن عصیان زده خاک به هم میریزد

پشت در پشت زمین از هیجان می لرزد

زیر پاهای پسر کل جهان می لرزد

پسر از بهت تماشای پدر آمده است

نیزه برداشته و جای پدر آمده است

آسمان را به تحیر زده از رد خودش

همچو سیبی به دو نیم آمده از جد خودش

نیزه برداشته دنبال سپر می گردد

می رود تا وسط دشمن و بر می گردد

نیزه برداشت که درسی به سیاهی بدهد

بنویسند که تاریخ گواهی بدهد

فکر شولا و ردا و سر عمامه نبود

نیزه برداشت ولی فکر امان نامه نبود

شاه در خیمه دو بازوی سپر را بوسید

همچو مولا که گلوگاه پدر را بوسید

.
.
.
.
.

تا تو بودی خیمه ها آرام بود

دشمنم در کربلا نا کام بود

تا تو بودی من پناهی داشتم

با وجود تو سپاهی داشتم

تا تو بودی خیمه ها پاینده بود

اصغر شش ماهه من زنده بود

تا توبودی خیمه ها غارت نشد

بعد تو کس حافظ یارت نشد

تا تو بودی چه ره ها نیلی نبود

دستها آماده سیلی نبود

تا تو بودی دست زینب باز بود

بودنت بهر حرم اعجاز بود

تا که مشکت پاره و بی آب

دشمن بر کینه ات شاداب شد

.
.
.
.
.

بیا که بار امانت بمنزل افتاده

بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده

زراه لطف قدم نه دمی ببالینم

که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده

زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو

دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده

بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان

محبت تو پریروی در دل افتاده

به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل

که مست نرگس چشمت به محفل افتاده

به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان

خبر دهید که آتش به حاصل افتاده

به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس

برای دیدنت این خار حائل افتاده

چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد

دو دست پور علی در مقابل افتاده

کمک

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت.

آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او

داد.



زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و

نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه

بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشت کلید را داخل ماشین جا گذاشته

است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا

هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او

گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را

باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این

استفاده کنم.

هوا داشت کم کم تاریک می شد و بارش باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی

زانو زد و گفت: “خدایا کمکم کن". در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه

به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای

بزرگ من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد …!

زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش آمده؟

زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه برسم

ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توام در ماشین را باز کنم.

مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟

زن فوراً سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز

کرد.

زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: “خدایا متشکرم”

سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.

مرد سرش را برگرداند و گفت: “نه خانم، من مرد شریفی نیستم، من یک دزد

اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام.”

خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم از نوع حرفه ای!

زن به پاس جبران مساعدت آن مرد ناشناس آدرس شرکتش را به مرد داد و از او



خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود.

فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که


روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.

برام دعا کن

برام دعا کن عشق من، همین روزا بمیرم ...

آخه دارم از رفتن بدجوری گُر میگیرم ...

دعا کنم که این نفس،تموم شه تا سپیده ...

کسی نفهمه عاشقت، چی تا سحر کشیده ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

اگه یروز برگشتی و گفتن فلانی مرده ...

بدون که زیر خاک سرد حس نگاتو برده

گریه نکن برای من قسمت ما همینه ...

دستامو محکمتر بگیر لحظه ی آخرینه ...

این آخرین باره عزیز،دستامو محکمتر بگیر ...

آخه تو که داری میری،به من نگو بمون نمیر ...

گاهی بیا یه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...

من با تو سوختم نازنین،باشه برو با من نسوز ...

برام دعا کن عـــــــــشــــــــــق من ...