خلوت گزیده ام من،ای داد از این
جدایی اشکم روان به دامن،فریاد از این
جدایی تا کی ز دوری او چون شمع ها بسوزم
ویرانه های غم شد آباد از این
جدایی در هجر یار آخر جانم رسیده بر لب
یک دم نگشته جانم دلشاد از این
جدایی یا رب چرا ز وصلش بهرم نشد نصیبی
هرگز ندیده ام جز، بیداد از این
جدایی زنجیر قهر یارم بر پای خسته ی دل
ای کاش می نمودم آزاد از این
جدایی