با دلى شکسته و سرد
پُر ِ از غربت ِیک درد
مثل اون گلى که برگات
فکر ِپاییزو نمى کرد
چه غریبى و شکسته
اینقدر صبور و ساده
کى تورو گرفته از من
چشمتو به غصه داده
اگه مى شد که مى موندى
حتى یک لحظه ى کوتاه
نمى ذاشتم همه عمرت
بِگذره به گریه و آه
اگه راه ِسرنوشتو، جاده اى جدا نمى کرد
دیگه یک شکسته از ما، خودشو فنا نمى کرد
حتى مرگ تولدى بود، مثل ِآغاز ِ یه میلاد
هر نفس همیشگى بود، تن به خودمرگى نمى داد
شاید امروز بغض ِاین درد، تو صدات ضجّه نمى زد ...
موج دریای غریبی توچشات موج نمی زد
فصل این کتاب کهنه شاید اصلا وا نمی شد
یکی از من و تو هرگز تو خودش فنا نمی شد
من از تو مینویسم کلام تازه ای
تو از من می نویسی که پر آوازه ای
رسیده وقت رفتن نشسته تو چشمام
سکوت مبهم تو شکسته تو صدام
برای کوچه آخر تو همراه منی
برای دل بریدن دلیل رفتنی
می مونه کنج سینم هوای انتظار
میخونم شعر رفتن تا برگرده بهار
تو دریای نگاهت شکسته قایقم
تو دنیای بزرگت غریبی عاشقم
برای شعر خوب تو می خونم
مسافر وقت رفتن خدا حافظ بگو
تو کوله بار عشقی سفر تا راه دور
که زیر سایه بون تو می مونم
سفر تا انتها تو هم با من بیا
تویی همراه من تموم لحظه ها
تو تنها عاشقی برای قصه ها
بیا با من بمون تو نزد جاده ها
که مقصد منتظر برای ما
سکوت و میشکنه صدای ما 2
من ازتو می نویسم ....................
..............................................
..............................................
..............................................
...................................صدای ما
کام تلخ ... گاه رفتن
وقت رفتن تلخ کامم من
از برت کی می توان رفتن
جز به تلخی ای دلت میهن...
موطنم را کی رها سازم
جز به تلخی جز به نافرجامی جانم
من وطنخواهم..وطن را کی رها سازم
تلخ کامم گر بگوئی رو ....
تلخ کامم گر شنوده رفته ای از نو
ای مرا همدم ...مرا همراه
بمان تا تلخی کامم به شیرین کامیت
شهدی بیافزائیم....
بشنو از نی چون حکایت ها کنداز سر ببریده ای هر دم حکایت ها می کندبشنو از نی چون شکایت ها کندوز لب خشکیده ای هر دم حکایت ها کندبشنو از نی در ره دلدادگیدر زه دلدادگی فرزانگیبشنو از نی آن به غایت راستینحامل راس حسین اندر زمینبشنو از نی از زمین کربلاناله و نفرین و آه و نینوابشنو از نی چون حکایت ها کنداز بدی های زمین هر دم شکایت ها کندبشنو از نی از زبان اهل دلراستگویان در سرای اهل دلبشنو از نی واقعه از کربلاکاروان کی میرسد در نینوا ؟بشنو از نی ، آن زمان سلطان حسینبی بدن قرآن قرائت می کند راس الحسین
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت.